دستی داشتن بر کسی ؛ حقی به گردن او داشتن :
مرا دستها بودنزدیک شاه
همان نزد گردان ایران سپاه.
فردوسی.
|| دخالت. تصرف. اختیار. تملک : اجل در دست خداست ؛ یعنی اختیار موت و حیات با خداست. عفو این قاتل در دست شاه است ، یعنی دراختیار شاه است. خانه فعلا در دست اوست ؛ یعنی در تصرف اوست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
... [مشاهده متن کامل]
کرا مادر و خواهر و دختر است
همه پاک در دست اسکندر است.
فردوسی.
مرا دستها بودنزدیک شاه
همان نزد گردان ایران سپاه.
فردوسی.
|| دخالت. تصرف. اختیار. تملک : اجل در دست خداست ؛ یعنی اختیار موت و حیات با خداست. عفو این قاتل در دست شاه است ، یعنی دراختیار شاه است. خانه فعلا در دست اوست ؛ یعنی در تصرف اوست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
... [مشاهده متن کامل]
کرا مادر و خواهر و دختر است
همه پاک در دست اسکندر است.
فردوسی.