سواری برون شد شتابان چو تیر
کزایشان یکی را کند دستگیر.
اسدی.
هرچه داشتند گرفتند و شش پسر او را دستگیر کردند. ( قصص الانبیاء ص 198 ). همه را دستگیر کردند و ایشان بهم برآمدند و شمشیر در یکدیگر نهادند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 81 ).ز شیر جوان تا بروباه پیر
برفتند و کردندشان دستگیر.
ملا هاتفی.
|| توقیف کردن. بازداشتن. بازداشت کردن. فروگرفتن. || دستگیری. یاری دهی. اعانت.