دستگاه دادن ؛ مسلط کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تسلط دادن. چیرگی دادن. نیرو و توانائی و قدرت دادن :
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه.
فردوسی.
که او داد بر نیک و بد دستگاه
... [مشاهده متن کامل]
که دارنده آفتابست و ماه.
فردوسی.
سپاس از خداوند خورشید و ماه
که او داد بر برتری دستگاه.
فردوسی.
به پیش جهان آفرین داد خواه
که دادش به هر نیک و بد دستگاه.
فردوسی.
نگه دار این بنده را زین گناه
مده دیو را بر دلم دستگاه.
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
به اول سخن دادیم دستگاه
به آخر قدم نیز بنمای راه.
نظامی.
چو از دانش خویش دستور شاه
بگنجی چنان دادش آن دستگاه.
نظامی.
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه.
فردوسی.
که او داد بر نیک و بد دستگاه
... [مشاهده متن کامل]
که دارنده آفتابست و ماه.
فردوسی.
سپاس از خداوند خورشید و ماه
که او داد بر برتری دستگاه.
فردوسی.
به پیش جهان آفرین داد خواه
که دادش به هر نیک و بد دستگاه.
فردوسی.
نگه دار این بنده را زین گناه
مده دیو را بر دلم دستگاه.
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
به اول سخن دادیم دستگاه
به آخر قدم نیز بنمای راه.
نظامی.
چو از دانش خویش دستور شاه
بگنجی چنان دادش آن دستگاه.
نظامی.
دستگاه دادن ؛ سامان و دولت و مکنت و نعمت دادن :
ز هر بد توئی بندگان را پناه
تو دادی مراگردی و دستگاه.
فردوسی.
ز یزدان سپاس و بدویم پناه
که او داد پیروزی و دستگاه.
فردوسی.
چو شد ساخته بردمش نزد شاه
... [مشاهده متن کامل]
بدان تامرا زو دهد دستگاه.
فردوسی.
مرا به خدمت او دستگاه داد سخن
مرا بمدحت او پایگاه داد زبان.
فرخی.
مرا که ایزد جز شعر دستگاه نداد
مگر بشعر کنم سوی خدمت تو خرام.
فرخی.
ز هر بد توئی بندگان را پناه
تو دادی مراگردی و دستگاه.
فردوسی.
ز یزدان سپاس و بدویم پناه
که او داد پیروزی و دستگاه.
فردوسی.
چو شد ساخته بردمش نزد شاه
... [مشاهده متن کامل]
بدان تامرا زو دهد دستگاه.
فردوسی.
مرا به خدمت او دستگاه داد سخن
مرا بمدحت او پایگاه داد زبان.
فرخی.
مرا که ایزد جز شعر دستگاه نداد
مگر بشعر کنم سوی خدمت تو خرام.
فرخی.
دستگاه دادن ؛ قدرت و توانائی دادن. مسلط ساختن :
که او داد بر نیک و بد دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه.
فردوسی.
که او داد بر نیک و بد دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه.
فردوسی.