دستگاه جستن ؛ جویای مقام وپایگاه و مکانت شدن. درپی جاه و جلال بودن :
اگر هرگزت نزد من دستگاه
همی جست باید کنونست گاه.
فردوسی.
بنزد که جویی همی دستگاه
برهنه سپهبد برهنه سپاه.
فردوسی.
اگر هرگزت نزد من دستگاه
همی جست باید کنونست گاه.
فردوسی.
بنزد که جویی همی دستگاه
برهنه سپهبد برهنه سپاه.
فردوسی.
دستگاه جستن ؛ برتری جستن. سلطه و تفوق خواستن :
به آب اندر افگند چندین سپاه
که جستند بر ما همی دستگاه.
فردوسی.
به آب اندر افگند چندین سپاه
که جستند بر ما همی دستگاه.
فردوسی.