دسته کردن


معنی انگلیسی:
cluster, bundle, group, herd, cluster

لغت نامه دهخدا

دسته کردن. [ دَ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جمع کردن و فراهم آوردن. ( آنندراج ). بهم بستن و با هم پیوستن چنانکه برگهای توتون یا ورقهای متفرق کاغذ را. فراهم کردن و بهم پیوستن چنانکه لاغهای سبزی یا ساقه های گندم و جو یاگل و گیاه و مانند آن را. گرد کردن مقداری از چیزی و برهم نهادن هر نوعی را جداگانه. با نظمی خاص یک عده از چیزها را فراهم آوردن و ردیف کردن :
هرکجا یابی زین تازه بنفشه خودروی
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر.
منوچهری.
واعظ چه کنی دسته حدیث گل و سنبل
برخیز که شوریده دماغ است دل ما.
ظهوری.
اثرها دسته کن از امتحان در دسته بینش
که هر کز تن برآمد شد فلک پامال رفتارش.
ظهوری.
- دسته کرده ؛ بهم و گرد ساخته : موی دسته کرده و پیچیده. غسنة، غسناة؛ دسته موی. ( منتهی الارب ).
|| دسته انداختن. پیوستن دسته به چیزی. دسته افکندن. تعبیه کردن جای دست و دستگیره ودستاویز و عروه بر چیزی چنانکه در چاقو و کارد واره و جز آن : اجزاء؛ دسته کردن کارد و مانند آن را. ( منتهی الارب ). کارد را دسته کردن. ( دهار ). || در اصطلاح بنایان ، سرند و آماده کردن خاک بسیار برای بنائی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || چمباتمه نشستن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به دسته چاقوشود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) جمع کردن فراهم کردن .
بهم بستن و با هم پیوستن چنانکه برگهای توتون یا ورقهای متفرق کاغذ را .

مترادف ها

truss (فعل)
جفت کردن، بهم بستن، بستن، دسته کردن، بسیخ کشیدن، خوشه کردن، گره زدن، چوب بست زدن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن

fagot (فعل)
بهم بستن، دسته کردن

sheaf (فعل)
دسته کردن، بافه ردن

band (فعل)
متحد کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن

bandage (فعل)
دسته کردن، با نوار بستن، قنداق کردن، پانسمان کردن

cluster (فعل)
جمع کردن، دسته کردن، خوشه کردن

bundle (فعل)
دسته کردن، بصورت گره دراوردن، بقچه بستن

bunch (فعل)
دسته کردن، خوشه کردن

sheave (فعل)
دسته کردن، بصورت بافه دراوردن

فارسی به عربی

باقة , حزمة , فرقة

پیشنهاد کاربران

رج کردن. [ رَ ک َدَ ] ( مص مرکب ) به صف نهادن. به صف کردن. به دسته کردن. به ردیف کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردف ساختن. به راه نهادن. دسته کردن از قبیل آجر و جز آن.

بپرس