دستمالی

/dastmAli/

مترادف دستمالی: مچاله، دستکاری

معنی انگلیسی:
handling, palpation, rubbing with the hand, (rough)handling

لغت نامه دهخدا

دستمالی. [ دَ ] ( حامص مرکب ) عمل دست مالیدن. رجوع به دست مال و دست مالیدن و دست مالی کردن شود.

فرهنگ فارسی

دست مالیدن بچیزی
۱ - عمل دست مالیدن به چیزی . ۲ - استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن .

فرهنگ معین

( ~. )(حامص . )۱ - عمل دست مالیدن به چیزی . ۲ - استعمال چیزی و مبتذل کردن آن .

فرهنگ عمید

دست مالیدن به چیزی.

مترادف ها

grope (اسم)
دستمالی

scrabble (اسم)
تقلا، تلاش، دستمالی

فارسی به عربی

تلمس

پیشنهاد کاربران

بپرس