دست لاف - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
"لاف" در معنای کهن ( قدیم ) :
ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن!
کسی که برای دستِ ( داو، فروش ) نخست، دست خوش می فرستد!
امروزه می گیم:
... [مشاهده متن کامل]
امیدوارم دستت برایمان خوب ( پر برکت ) باشد و شگون ( نیک فالی ) داشته باشد یا طَرَف ( فِلانی ) دستش خوبه یا پا قدمش خوبه!
( ( شاید به همین فَرنود ( دلیل ) هست که به آن:
"دست فال" هم می گویند تا دستِ کسی را به فال نیک و خوش شگون ( خوش یُمن ) باشد! ) )
معنی: دَخش، دستلاف ( دست فال ) ، داشَن ( داشاد! ) ، سر چراغی ( چراغ اول ) -
ارزانی داشتن، چشم روشنی، هدیه، پیشکش، ارمغان، رَهاوَرد، نورَهان، نوژین، شَنگ ( شهناز! ) ، آدا! -
دَهِش ( دَهِشن ) ، دسترنج ( مُزد ) ، پاداش ( پاداشَن ) ، شادمانه ( شادیانه ) ، نیکویی ( نِکویی ) ، سپاسه!
( ( یادآوری از واژه نوروز:
نام 25 روز اوستایی:
اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، آدا ) : راستی و درستی، صداقت و درستکاری، دَهِش و بخشندگی، توانگری و دارایی -
ایزدبانو روزی دهنده و جانپاس مال و مَنال ( پول و پَله ) ، سرمایه، ثروت و دارایی ) )
"لاف" در معنای کهن ( قدیم ) :
ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن!
کسی که برای دستِ ( داو، فروش ) نخست، دست خوش می فرستد!
امروزه می گیم:
... [مشاهده متن کامل]
امیدوارم دستت برایمان خوب ( پر برکت ) باشد و شگون ( نیک فالی ) داشته باشد یا طَرَف ( فِلانی ) دستش خوبه یا پا قدمش خوبه!
( ( شاید به همین فَرنود ( دلیل ) هست که به آن:
"دست فال" هم می گویند تا دستِ کسی را به فال نیک و خوش شگون ( خوش یُمن ) باشد! ) )
معنی: دَخش، دستلاف ( دست فال ) ، داشَن ( داشاد! ) ، سر چراغی ( چراغ اول ) -
ارزانی داشتن، چشم روشنی، هدیه، پیشکش، ارمغان، رَهاوَرد، نورَهان، نوژین، شَنگ ( شهناز! ) ، آدا! -
دَهِش ( دَهِشن ) ، دسترنج ( مُزد ) ، پاداش ( پاداشَن ) ، شادمانه ( شادیانه ) ، نیکویی ( نِکویی ) ، سپاسه!
( ( یادآوری از واژه نوروز:
نام 25 روز اوستایی:
اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، آدا ) : راستی و درستی، صداقت و درستکاری، دَهِش و بخشندگی، توانگری و دارایی -
ایزدبانو روزی دهنده و جانپاس مال و مَنال ( پول و پَله ) ، سرمایه، ثروت و دارایی ) )
دشت
"اولین دریافت کاسب"
بهش "دستلا" هم میگن.
بهش "دستلا" هم میگن.
دست لاف: وقتی هر روز کاسب و مغازه دار پس از گشودن درب دُکان اولین فروش خودش را انجام میدهد، دشت؛ عرف است اولین دشت را به مشتری تخفیف بدهند.
دستلاف/ dăstl�f : دشت اول صبح، نخستین نقدینه، یا جنسی که کاسب از مشتری بگیرد.
زبانزد:
امسال دستلاف کرده به فروختن، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
زبانزد:
امسال دستلاف کرده به فروختن، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی