وفا و مردی امروز کن که دسترس است
بود که فردا این حال را زوال بود.
خسروانی.
امیدم به بخشایش تست و بس به چیزی دگر نیستم دسترس.
فردوسی.
چنین پاسخش داد هومان که بس بگفتار بینم ترا دسترس.
فردوسی.
به پنجم چنین گفت کز رنج کس نیم شاد تا باشدم دسترس.
فردوسی.
بچیزی که باشد مرا دسترس بکوشم نیارم نیازت بکس.
فردوسی.
بکرد آنچه بودش ز بد دسترس جهاندارشان بد نگهدار و بس.
فردوسی.
مرا بود بر مهتران دسترس عنان مرا برنتابید کس.
فردوسی.
به ایران و نیران بدش دسترس بشاهی مباداش انباز کس.
فردوسی.
که او راست بر نیکوئی دسترس بنیرو نیازش نیاید بکس.
فردوسی.
همیشه به هر نیک و بد دسترس ولیکن نجوید خود آرام کس.
فردوسی.
سر مایه من دروغست و بس سوی راستی نیستم دسترس.
فردوسی.
که دادی مرا این چنین دسترس که پیش نیا آمدم باز پس.
فردوسی.
مدان خویشتن را بجز ناتوان اگر دسترس باشدت یک زمان.
فردوسی.
به نیکی بود شاه را دسترس به بد روز نیکی نجسته است کس.
فردوسی.
نبد دسترسشان بخون ریختن نشد سیر دلشان ز آویختن.
فردوسی.
روزش همواره نیک باد و به هر نیک دسترسش باد تا همی بودش کار.
فرخی.
گر ترا دسترس فزونستی زر به پیمانه می ببخشی و من.
فرخی.
ای بهر جای ترا سروری و پیشروی وی بهر کار ترا دسترس و دست گذار.
فرخی.
گرم دسترس در سرای تو نیست پسند این که هست و هم ایدر بایست.
اسدی.
بیشتر بخوانید ...