دسترس

/dastres/

مترادف دسترس: حد، معرض، توان، توانایی، قدرت

معنی انگلیسی:
accessible, within reach, available

لغت نامه دهخدا

دسترس. [ دَ رَ / رِ ] ( اِمص مرکب ) دسترسی.قدرت و توانگری. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( شرفنامه منیری ). قوت و توانائی و قدرت. ( ناظم الاطباء ). توان. استطاعت. ( آنندراج ). قدرت. توانائی. دستگاه. توفیق. امکان. ( آنندراج ). مقدور. تیسر. بسطت. هرآنچه در قوه شخص یا درخور آن باشد. ( ناظم الاطباء ). استیلا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آنچه حصول وی آسان بود. ( کلمه با بودن و نبودن و داشتن و نداشتن صرف شود ) :
وفا و مردی امروز کن که دسترس است
بود که فردا این حال را زوال بود.
خسروانی.
امیدم به بخشایش تست و بس
به چیزی دگر نیستم دسترس.
فردوسی.
چنین پاسخش داد هومان که بس
بگفتار بینم ترا دسترس.
فردوسی.
به پنجم چنین گفت کز رنج کس
نیم شاد تا باشدم دسترس.
فردوسی.
بچیزی که باشد مرا دسترس
بکوشم نیارم نیازت بکس.
فردوسی.
بکرد آنچه بودش ز بد دسترس
جهاندارشان بد نگهدار و بس.
فردوسی.
مرا بود بر مهتران دسترس
عنان مرا برنتابید کس.
فردوسی.
به ایران و نیران بدش دسترس
بشاهی مباداش انباز کس.
فردوسی.
که او راست بر نیکوئی دسترس
بنیرو نیازش نیاید بکس.
فردوسی.
همیشه به هر نیک و بد دسترس
ولیکن نجوید خود آرام کس.
فردوسی.
سر مایه من دروغست و بس
سوی راستی نیستم دسترس.
فردوسی.
که دادی مرا این چنین دسترس
که پیش نیا آمدم باز پس.
فردوسی.
مدان خویشتن را بجز ناتوان
اگر دسترس باشدت یک زمان.
فردوسی.
به نیکی بود شاه را دسترس
به بد روز نیکی نجسته است کس.
فردوسی.
نبد دسترسشان بخون ریختن
نشد سیر دلشان ز آویختن.
فردوسی.
روزش همواره نیک باد و به هر نیک
دسترسش باد تا همی بودش کار.
فرخی.
گر ترا دسترس فزونستی
زر به پیمانه می ببخشی و من.
فرخی.
ای بهر جای ترا سروری و پیشروی
وی بهر کار ترا دسترس و دست گذار.
فرخی.
گرم دسترس در سرای تو نیست
پسند این که هست و هم ایدر بایست.
اسدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

چیزی که دست به آن برسدودست یافتن به آن آسان باشد
۱ - قدرت توانایی . ۲ - ( صفت ) آنچه که دست بدان رسد . ۳ - انچه که حصول آن آسان باشد .
دسترسی قدرت و توانگری قدرت توانائی

فرهنگ معین

(دَ. رِ یا رَ ) (اِ. ) توانایی ، توانمندی .

فرهنگ عمید

۱. چیزی که دست به آن برسد و دست یافتن به آن آسان باشد.
۲. (اسم مصدر ) دسترسی، دست یافتن.

مترادف ها

access (اسم)
دسترسی، دسترس، دست یابی، راه، راه دسترس، مدخل، اجازه دخول، تقریب، وسیله حصول، بروز مرض، اصابت، دسترسی یا مجال مقاربت، تقرب به خدا، حمله

disposal (اسم)
دسترس، در اختیار، در معرض گذاری

فارسی به عربی

رمی , وصول

پیشنهاد کاربران

دسترس: جایی که دست به آسانی به آنجا می رسد، چیزی که به آسانی می توان به دست یافت
توانایی وقدرت، استطاعت، بضاعت، مال، مکنت،
کسی گفت می دانمت دسترس
کز این خانه بهتر کنی، گفت بس

بپرس