دسترخوان. [ دَ ت َ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) از دستر = دستار + خوان = میز غذا. مخفف دستارخوان است ، چرا که آن جامه ای است که واضع آنرا بجهت پوشیدن خوان طعام وضع کرده و چون طعام خورند آنرا زیر خوان گسترند. ( غیاث ) ( آنندراج ). سفره میز. غذا حوله. مندیل. تاتلی. کندوری. ساروق. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دستمال سفره. و رجوع به دستارخوان شود.
فرهنگ فارسی
مخفف دستار خوان است چرا که آن جامه ایست که واضح آنرا بجهت پوشیدن خوان طعام وضع کرده و چون طعام خورند آنرا زیر خوان گسترند .
پیشنهاد کاربران
گشن دستگاهی نهاده فراخ یکی کلبه سازیده بر پیش کاخ بمن داد زین گونه دستارخوان که بر من جهان آفرین را بخوان