دستبوس کردن ؛ عمل بوسیدن دست انجام دادن : پیش آمد و دستبوس کرده و پیش تخت بنشاندش. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43 ) .
بخلوت کند شاه را دستبوس
ز تشنیع برنارد آوای کوس.
نظامی.
به گرد پای سمندش نمیرسد مشتاق
... [مشاهده متن کامل]
که دستبوس کنم تا بدان دهن چه رسد.
سعدی.
عالم چو پای بر سر افلاک می نهد
گو جاهلش مکن بهمه عمر دستبوس.
ابن یمین.
بخلوت کند شاه را دستبوس
ز تشنیع برنارد آوای کوس.
نظامی.
به گرد پای سمندش نمیرسد مشتاق
... [مشاهده متن کامل]
که دستبوس کنم تا بدان دهن چه رسد.
سعدی.
عالم چو پای بر سر افلاک می نهد
گو جاهلش مکن بهمه عمر دستبوس.
ابن یمین.