دست یکی کردن باکسی ؛ با او اتفاق کردن. با کسی ساختن. ( آنندراج ) . همراه شدن. معاضدت کردن. کمک و مدد کردن در کاری. متحد شدن بر امری : بوالقاسم بوالحکم در این باب آیتی است سوی وی نبشته آید تا دست با تو یکی کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271 ) .
... [مشاهده متن کامل]
مریخ با عدوت به دو دست تیغ زد
با طالع تو دست یکی کرد مشتری.
مکی طولانی.
... [مشاهده متن کامل]
مریخ با عدوت به دو دست تیغ زد
با طالع تو دست یکی کرد مشتری.
مکی طولانی.