دست گردان کردن

لغت نامه دهخدا

دست گردان کردن. [ دَ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در دست چرخش دادن چیزی را. گرداندن چیزی دردست چنانکه سکه های زر و سیم را. صاحب آنندراج گوید رسم است که روز نوروز وقت تحویل زرها را به دست می گیرند و این را مبارک می شمارند چنانچه در هندوستان شب دوالی با همسر خود قمار باختن همین حکم دارد. - انتهی. تیمناً روز اول ماه از کسی که دستش به اصطلاح عامه خوب است پولی گرفتن و در دستها چرخاندن به نیت اینکه تا پایان ماه پول فراوان بدست او آید :
موسم نوروز زر در دست زرداران خوش است
ما که مستانیم ساغر دست گردان می کنیم.
فاضل کاشی.
|| قرض کردن. وام کردن. و بیت زیر از سعید اشرف موهم هر دو معنی است :
دست گردان نکنم بی رخ جانان ساغر
قرض بیوجه چو افتاد بلا می باشد.
اشرف.
|| به منظور کاستن از دینی شرعی ، قسمتی از آن را به امام و مجتهد وقت دادن است و بخشیدن امام آن مبلغ را به مدیون ، و باز تسلیم کردن مدیون است همان مبلغ را به امام به عنوان قسمت دیگر دین خود و باز بخشیدن امام آن را به وی در مرتبه ثانی ، و تکرار عمل قبض و هبه ، تا مانده دین معادل مبلغ موجود شود.

فرهنگ فارسی

در دست چرخش دادن چیزی را

پیشنهاد کاربران

بپرس