دست گذاشتن
لغت نامه دهخدا
- دست گذاشتن بر ؛ مسلط شدن بر. تحت فرمان و اختیار خود گرفتن.
- دست گذاشتن به ؛ درتداول ، آغاز کردن به چیزی : دست گذاشت به گریه.
- دست به دلم مگذار ؛ در تداول ، با یادآوری خاطرات رنج آور مرا اذیت مکن. مپرس که بسیار غمگینم. که بسیار دردها دارم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید