دست کوتاه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
دست کوتاه ؛ غیر متعدی. غیر متجاوز.
- || ( به اضافه ) ؛ مقابل دست دراز. دست بازداشته شده از ظلم و تعدی :
که گر هر دو با هم سگالند راز
شود دست کوتاه ایشان دراز.
سعدی.
- || ( به اضافه ) ؛ مقابل دست دراز. دست بازداشته شده از ظلم و تعدی :
که گر هر دو با هم سگالند راز
شود دست کوتاه ایشان دراز.
سعدی.