دست کن

لغت نامه دهخدا

دست کن. [ دَ ک َ ] ( نف مرکب ) دست کننده. کننده دست. || ( اِ مرکب ) حنائی را گویند که بعد از رنگ دادن از دست کنند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || آب که با آن دست شسته باشند :
به ناخن طاس آبی از ته گرد
چو آب دست کن باید برآورد.
شفیع اثر.

فرهنگ فارسی

دست کننده . کننده دست

پیشنهاد کاربران

( تکمیلی نوشتار قبلی ) دست کن: چیزی که با دست کنده می شود. . . در چل ریز داخل سنگ های بزرگ حفره هایی بنام "دست کن " درست می کردند و داخل آن حفره ها برنج را با "بردنگلا "می کوبیدند .
دست کن به معنی کندن با دست است . در قدیم در روستای چل ریز لرستان در دل سنگ های بزرگ حفره هایی ایجاد میکردند که گندم یا برنج را درون آن میریختند و با کوبیدن آن پوست برنج کنده میشد و گندم هم آرد میشد که به آن حفره های سنگی دست کن میگویند

بپرس