دست ( یا از دست ) کفچه کردن ؛ کدیه و گدائی کردن. ( برهان ) ( انجمن آرا ) . دریوزه و گدائی کردن. ( آنندراج ) . دست کشی کردن.
کف دست کفچه آسا ساختن تا در آن مایعی یا غذائی جای گیرد و آن نشانه گدائی و گداطبعی است :
... [مشاهده متن کامل]
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
ز دست کفچه کنند از برای کاسه آش.
سعدی.
بحر محیط کفچه کند چون سفینه دست
آنجا که همت تو کشد سفره عطا.
سلمان ( از آنندراج ) .
بجوید ز طوبی ثمر طبع پست
گشا پهن دامن مکن کفچه دست.
ظهوری ( از آنندراج ) .
- || استدعا کردن. ( ناظم الاطباء ) . کف دست گرد کرده پیش کسی دراز کردن به نشانه خواهش.
کف دست کفچه آسا ساختن تا در آن مایعی یا غذائی جای گیرد و آن نشانه گدائی و گداطبعی است :
... [مشاهده متن کامل]
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
ز دست کفچه کنند از برای کاسه آش.
سعدی.
بحر محیط کفچه کند چون سفینه دست
آنجا که همت تو کشد سفره عطا.
سلمان ( از آنندراج ) .
بجوید ز طوبی ثمر طبع پست
گشا پهن دامن مکن کفچه دست.
ظهوری ( از آنندراج ) .
- || استدعا کردن. ( ناظم الاطباء ) . کف دست گرد کرده پیش کسی دراز کردن به نشانه خواهش.
دست کفچه کردن: ( مصدر متعدی ) [قدیمی] گرد کردن به شکل کفچه ، کنایه از گدایی
( ( تا شکمی نان و دهنی آب هست
کفچه مکن بر سر هر کاسه دست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 323 . )
( ( تا شکمی نان و دهنی آب هست
کفچه مکن بر سر هر کاسه دست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 323 . )