دست چرب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
دست چرب ؛ زَهِمة.
- || امداد و اعانت :
مکش منت ز دست چرب این سنگین دلان صائب
که روغن می کشند از دانه ریگ روان سودا.
صائب ( از آنندراج ) .
در این زمانه که امید دست چربی نیست
مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد.
صائب ( از آنندراج ) .
- || امداد و اعانت :
مکش منت ز دست چرب این سنگین دلان صائب
که روغن می کشند از دانه ریگ روان سودا.
صائب ( از آنندراج ) .
در این زمانه که امید دست چربی نیست
مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد.
صائب ( از آنندراج ) .