دست پاچه کردن


معنی انگلیسی:
confuse, disconcert, flurry, fluster, trip, to make excited, to abash

مترادف ها

abash (فعل)
دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن

overwhelm (فعل)
دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن

baffle (فعل)
دست پاچه کردن، گیج یا گمراه کردن، بی نتیجه کردن

fluster (فعل)
دست پاچه کردن، گیج کردن، اشفتن، مضطرب کردن، عصبانی کردن، گرم شدن کله

confuse (فعل)
دست پاچه کردن، گیج کردن، مغشوش کردن، سراسیمه کردن، ژولیده کردن، گیر انداختن، در جواب عاجز کردن، اشفته کردن، باهم اشتباه کردن، گرفتار کردن، اسیمه کردن

incommode (فعل)
دست پاچه کردن، گیج کردن، درد سر دادن، ناراحت کردن، ازار رساندن، ناراحت گذاردن

embarrass (فعل)
دست پاچه کردن، خجالت دادن، ژولیده کردن، براشفتن، شرمسار شدن

disconcert (فعل)
دست پاچه کردن، سراسیمه کردن، مبهوت کردن، مشوش کردن

فارسی به عربی

احرج , اربک , اضطراب , اغمر , شوش، حیرة

پیشنهاد کاربران

دست پاچه کردن ؛ در شتاب و عجله و آشفتگی افکندن. رجوع به ترکیبات فوق در ردیفهای خود شود.
سر در گم
ناراحت

بپرس