دست و بال
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
دست و بال ؛از اتباع ، دست و توابع و اجزاء آن : دست و بالم را آب کشیدم ؛ دستها را بتمامی و نیک شستم.
دست و بال : [عامیانه، اصطلاح] دور و بر، اطراف.
دست و بال: [ اصطلاح در تداول عامه ]دم دست ، در اختیار ، دست و پا، دور و بر.
( ( لباس ورزشی فروشی پر بود از زن و مرد و دختر پسر های جوان . آرزو به دور بر نگاه کرد "کی گفته پول توی دست و بال مردم نیست ؟نگاه کن چقدر آدم ". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 142. ) )
( ( لباس ورزشی فروشی پر بود از زن و مرد و دختر پسر های جوان . آرزو به دور بر نگاه کرد "کی گفته پول توی دست و بال مردم نیست ؟نگاه کن چقدر آدم ". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 142. ) )