دست نشانده
/dastneSAnde/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
الت دست، دلقک، دست نشانده
عروسک، عروسک خیمه شب بازی، دست نشانده
دست نشانده، رئیس پوشالی، رئیس بی نفوذ
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مثل حکومت دست نشانده شاه کبیر
تحت الحمایه ، دست پرورده
پر قیچی
آلت دست دیگری / دیگران