دست نشانده

/dastneSAnde/

معنی انگلیسی:
satellite, protege, instrument, protg, puppet, stooge, vassal, (mere)instrument

لغت نامه دهخدا

دست نشانده. [ دَ ن ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دست نشان.نهالی که به دست کشته باشند. || گماشته. مأمور. منصوب. || مطیع. فرمانبردار. تحت فرمان . تحت الحمایه : دولتهای دست نشانده انگلیس آزادی خود را بدست آورده اند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که دیگری او را بکار یا مقامی گماشته باشد . ۲ - تابع فرمانبردار . ۳- دولتی که تابع سیاست دولتی قوی است .

فرهنگ معین

( ~. نِ دِ ) (ص مف . ) فرمانبردار، تابع .

فرهنگ عمید

کسی که به ارادۀ شخص دیگر به کاری گماشته شده یا به مقامی رسیده و تابع و فرمانبردار او باشد، دست نشان، دست نشین.

مترادف ها

stooge (اسم)
الت دست، دلقک، دست نشانده

puppet (اسم)
عروسک، عروسک خیمه شب بازی، دست نشانده

figurehead (اسم)
دست نشانده، رئیس پوشالی، رئیس بی نفوذ

فارسی به عربی

دمیة ، أداة بیدِ

پیشنهاد کاربران

مثل حکومت دست نشانده شاه کبیر
تحت الحمایه ، دست پرورده
پر قیچی
آلت دست دیگری / دیگران

بپرس