دست نخورده
/dastnaxorde/
مترادف دست نخورده: بکر، سالم، سربمهر
متضاد دست نخورده: مخدوش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
سالم . چنانکه نهاده باشند
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده
درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع
پاکدامن، عفیف، دست نخورده، استفاده نشده
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده
خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آک بند
سلام من اسرا سلیمانی پرفسور بزرگ امریکا هستم
جمله سازی با دست مادرم بر سر من دست کشید و مرا نوازش کرد
جمله سازی با دست مادرم بر سر من دست کشید و مرا نوازش کرد
ناکاردیده . [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )
به کار نرفته . کارناکرده . غیرمستعمل . نامستعمل . که مورد استعمال واقع نشده است . که هنوز به کار برده نشده است :
همان جامه ٔ پاک زربفت پنج
ببارید ناکاردیده ز گنج .
فردوسی .
به کار نرفته . کارناکرده . غیرمستعمل . نامستعمل . که مورد استعمال واقع نشده است . که هنوز به کار برده نشده است :
همان جامه ٔ پاک زربفت پنج
ببارید ناکاردیده ز گنج .
فردوسی .
آک . . . . بکر. . . . باکره. . .
دست ناکرده. [ دَ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دست نخورده. بکر. دوشیزه. به مُهر :
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
نظامی.
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
نظامی.
دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. مصون از تصرف. دست نخورده :
ز گنجش یکی بهره برداشتم
دگر دست نابرده بگذاشتم.
( گرشاسبنامه ص 315 ) .
نابرده دست ؛ دست نبرده. دست نزده :
... [مشاهده متن کامل]
نهفته همه بوم گنج من است
نیاکان بدو هیج نابرده دست.
فردوسی.
بدین درج و این قفل نابرده دست
نهفته بگوئید چیزی که هست.
فردوسی.
ز گنجش یکی بهره برداشتم
دگر دست نابرده بگذاشتم.
( گرشاسبنامه ص 315 ) .
نابرده دست ؛ دست نبرده. دست نزده :
... [مشاهده متن کامل]
نهفته همه بوم گنج من است
نیاکان بدو هیج نابرده دست.
فردوسی.
بدین درج و این قفل نابرده دست
نهفته بگوئید چیزی که هست.
فردوسی.
بکر، سالم، سربمهر
دست نخورده
بکر
نابسوده
اکبند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)