پای از طلب کرم فروبند
دست از صفت وفا فروشوی.
خاقانی ( منشآت ص 222 ).
آنرا که چنین دردی از پای دراندازدباید که فروشوید دست از همه درمانها.
سعدی.
چو در کیله جو امانت شکست از انبار گندم فروشوی دست.
سعدی.
پسر کو میان قلندر نشست پدر گو ز خیرش فروشوی دست.
سعدی.
مکن بافرومایه مردم نشست چو کردی ز هیبت فروشوی دست.
سعدی.
و رجوع به دست شستن شود.