دست فال

لغت نامه دهخدا

دست فال. [ دَ ] ( اِ مرکب ) دست لاف. آغاز وابتدای سودا، یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند. ( برهان ). سودای اول. ( آنندراج ). دشت. دشت که دهند. سفته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
دست فالی که جود او کرده
گرد از بحر و کان برآورده.
معروفی بلخی.
و رجوع به دست لاف و دشت شود.

فرهنگ فارسی

دست لاف . آغاز و ابتدای سودا یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) نک دستلاف .

فرهنگ عمید

= دستلاف

پیشنهاد کاربران

دستلاف ( دست لاف ) -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
" لاف" در معنای کهن ( قدیم ) :
ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن!
کسی که برای دستِ ( داو، فروش ) نخست، دست خوش می فرستد!
...
[مشاهده متن کامل]

امروزه می گیم:
امیدوارم دستت برایمان خوب ( پر برکت ) باشد و شگون ( نیک فالی ) داشته باشد یا طَرَف ( فِلانی ) دستش خوبه یا پا قدمش خوبه!
( ( شاید به همین فَرنود ( دلیل ) هست که به آن:
"دست فال" هم می گویند تا دستِ کسی را به فالِ نیک و خوش شگون ( خوش یُمن ) باشد! ) )
معنی: دَخش، دستلاف ( دست فال ) ، داشَن ( داشاد! ) ، سر چراغی ( چراغ اول ) -
ارزانی داشتن، چشم روشنی، هدیه، پیشکش، ارمغان، رَهاوَرد، نورَهان، نوژین، شَنگ ( شهناز! ) ، آدا! -
دَهِش ( دَهِشن ) ، دسترنج ( مُزد ) ، پاداش ( پاداشَن ) ، شادمانه ( شادیانه ) ، نیکویی ( نِکویی ) ، سپاسه!
( ( یادآوری از واژه نوروز:
نام 25 روز اوستایی:
اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، آدا ) : راستی و درستی، صداقت و درستکاری، دَهِش و بخشندگی، توانگری و دارایی -
ایزدبانو روزی دهنده و جانپاس مال و مَنال ( پول و پَله ) ، سرمایه، ثروت و دارایی ) )

بپرس