دست روی دست گذاشتن ؛ بیکار و عاطل ماندن. اقدام به کاری نکردن. هیچ نکردن. بی کاری و عملی و سعی در راه مقصودی زمان گذاشتن ووقت گذراندن.
دست روی دست گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] وقت گذراندن، به کاری دست نزدن.
کاری انجام مدادن
صبر کردن و کاری نکردن
To do nothing about a problem or a situation which needs dealing with To sit on one's hand To sit around and do nothing To sit on one's ass/arse/backside The president sat on his hands while the outbreak made its way to America,