دست در گریبان داشتن ؛ حالت فروبردگی و قرارداشتگی دست در گریبان ، به نشانه خود را فراهم گرفتن :
غنچه دیدم که ازنسیم صبا
همچو من دست در گریبان داشت
که نه تنها منم ربوده عشق
هر گلی بلبلی غزل خوان داشت.
سعدی.
غنچه دیدم که ازنسیم صبا
همچو من دست در گریبان داشت
که نه تنها منم ربوده عشق
هر گلی بلبلی غزل خوان داشت.
سعدی.