دست در روی کسی انداختن ؛ به روی او دست بلند کردن. دست برآوردن بر کسی به قصد لت یا سیلی زدن بر او : قاید جوابی چند درشت داد چنانکه دست در روی احمد انداخت. ( تاریخ بیهقی ص 328 ) . || کنایه از شنا کردن و شناوری. ( برهان ) ( از آنندراج ) . || تاختن وبه تاخت رفتن و با شتاب پیش رفتن و چهارنعل رفتن اسب. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
... [مشاهده متن کامل]
دست اندازیم چون اسبان سیس
در دویدن سوی مرعای انیس.
مولوی.
... [مشاهده متن کامل]
دست اندازیم چون اسبان سیس
در دویدن سوی مرعای انیس.
مولوی.