دست [ تدبیر ] در بغل نهادن ؛ هوشیار بودن و با خود راه بیرون شدن اندیشیده بودن :
مرو با ژنده پوشان شام و شبگیر
چو رفتی در بغل نه دست تدبیر.
سعدی.
مرو با ژنده پوشان شام و شبگیر
چو رفتی در بغل نه دست تدبیر.
سعدی.
دست در بغل نهادن ؛ دست در بغل بودن. کنایه از معطل و بیکار بودن. ( آنندراج ) .
- || کنایه از پنهان کردن دست در آستین. ( آنندراج ) .
- || کنایه از پنهان کردن دست در آستین. ( آنندراج ) .