دست خالی

/dastexAli/

معنی انگلیسی:
empty-handed, light-handed

لغت نامه دهخدا

دست خالی. [ دَ ] ( ص مرکب ) تهی دست. دست تهی. صفرالید.
- دست خالی ( به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه. و رجوع به دست تهی شود.
- دست خالی برگرداندن کسی را ؛ مأیوس و ناامید و بی حصول مقصود او را بازگرداندن.
- دست خالی برگشتن یا آمدن ؛ آمدن از سفر بی ره آورد و ارمغان.
- || بازآمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب.
- دست خالی ماندن ؛ تهی و دور ماندن دست از... :
دست او خالی نخواهد ماند سالی هفتصد
پای او خالی نخواهد ماند ماهی صدهزار.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - تهی دست یا دست بر گرداندن کسی را و مایوس بر گرداندن او را ۲ - تدون وسیله .
دست تهی صفرالید یا باز آمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب .

فرهنگ معین

( ~. ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) تهی - دست . ، ~ خالی برگرداندن کسی را ( کن . ) مأیوس برگرداندن او را.

واژه نامه بختیاریکا

دَست بِه گُند
لَنگ

مترادف ها

empty-handed (صفت)
تهی دست، بدون هدیه، دست خالی، بی نوا

پیشنهاد کاربران

باد در چنگ بودن ؛ دست خالی بودن. چیزی در کف نداشتن :
چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم بساقی و گوش بر چنگست
بیادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفته ایم چه حاصل که باد در چنگست.
سعدی ( طیبات ) .

بپرس