دست تاریک، دست روشن کتابی ست نوشته هوشنگ گلشیری، که در سال ۱۳۷۴ از سوی انتشارات نیلوفر منتشر شد. چاپ اول شامل پنج داستان کوتاه است. در چاپ های بعدی داستان انفجار بزرگ نیز به مجموعه اضافه شد. [ ۱] هر شش داستان، در کتاب نیمه تاریک ماه، مجموعه داستان های کوتاه گلشیری که پس از مرگش به چاپ رسید، گردآوری شده است.
در این داستان ها زبانْ استعاری ست و از تعابیر شاعرانه فراوان استفاده شده است. خط داستانی به شیوه ای پرپیچ و خم روایت شده و خواننده باید آنها را رمزگشایی کنند. [ ۲]
داستان درباره مردی ست به نام «رحمت حاجی پور» که با رفیقش، «کاتب»، به روستایی می روند. کار رحمت گردآوری قصه ها و آیین های روستایی ست. کاتب به شهر بازمی گردد اما رحمت با دختری خانزاده ازدواج می کند و در روستا ماندگار می شود. اهالی روستا معتقدند حیوانی شبانه به قبرستان روستا می رود و اجساد مردگانشان را از قبر بیرون می کشد. رحمت پی می برد حیوانی درکار نیست و کسی که مرده ها را از قبر بیرون می کشد زنش، «ماهدخت»، است. مضمون این داستان، از داستان «دختر قاضی» کتاب فرج بعد از شدت گرفته شده است. [ ۲]
در اوج موشک باران تهران، خانواده ای تهرانی به روستایی به نام «باغان» پناه می برند. این خانواده عبارت است از مردی داستان نویس، همسر و دو فرزندشان، دایی بچه ها که مهندس شرکتی ست و همسرش به نام مهری که نقاش است. روستای باغان در الموت قرار دارد. قرار است در آنجا مهمان آبدارچی شرکت دایی باشند. نیمه شب به باغان می رسند و در کلبه ای ساکن می شوند. صبح روز بعد، متوجه تابلوهای آبرنگی می شوند که به در و دیوار کلبه آویزان است. نقاشی ها شباهت بسیاری به منظره هایی دارد که آنها روز قبل در راه دیده بودند. انگار کسی، سال ها پیش، دقیقاً همان چیزی را کشیده که آنها دیده بودند. دیدن این نقاشی ها، آرامششان را بر هم می زند تا جایی که تصمیم می گیرند زودتر به تهران برگردند. راوی، نویسنده، یک بار دیگر به باغان می آید و نقاش آن نقاشی ها را ملاقات می کند. [ ۳]
در داستان نقشبندان راوی و زنش، شیرین، به همراه بچه هایشان به اروپا مهاجرت می کنند. راوی زنش را طلاق می دهد و به ایران برمی گردد و شیرین و بچه ها در اروپا می مانند. بچه ها بزرگ می شوند، فارسی را فراموش می کنند و اروپایی می شوند. شیرین تنها می ماند. داستان نقشبندان قطعاتی از خاطرات این خانواده در اروپا و ایران است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر این داستان ها زبانْ استعاری ست و از تعابیر شاعرانه فراوان استفاده شده است. خط داستانی به شیوه ای پرپیچ و خم روایت شده و خواننده باید آنها را رمزگشایی کنند. [ ۲]
داستان درباره مردی ست به نام «رحمت حاجی پور» که با رفیقش، «کاتب»، به روستایی می روند. کار رحمت گردآوری قصه ها و آیین های روستایی ست. کاتب به شهر بازمی گردد اما رحمت با دختری خانزاده ازدواج می کند و در روستا ماندگار می شود. اهالی روستا معتقدند حیوانی شبانه به قبرستان روستا می رود و اجساد مردگانشان را از قبر بیرون می کشد. رحمت پی می برد حیوانی درکار نیست و کسی که مرده ها را از قبر بیرون می کشد زنش، «ماهدخت»، است. مضمون این داستان، از داستان «دختر قاضی» کتاب فرج بعد از شدت گرفته شده است. [ ۲]
در اوج موشک باران تهران، خانواده ای تهرانی به روستایی به نام «باغان» پناه می برند. این خانواده عبارت است از مردی داستان نویس، همسر و دو فرزندشان، دایی بچه ها که مهندس شرکتی ست و همسرش به نام مهری که نقاش است. روستای باغان در الموت قرار دارد. قرار است در آنجا مهمان آبدارچی شرکت دایی باشند. نیمه شب به باغان می رسند و در کلبه ای ساکن می شوند. صبح روز بعد، متوجه تابلوهای آبرنگی می شوند که به در و دیوار کلبه آویزان است. نقاشی ها شباهت بسیاری به منظره هایی دارد که آنها روز قبل در راه دیده بودند. انگار کسی، سال ها پیش، دقیقاً همان چیزی را کشیده که آنها دیده بودند. دیدن این نقاشی ها، آرامششان را بر هم می زند تا جایی که تصمیم می گیرند زودتر به تهران برگردند. راوی، نویسنده، یک بار دیگر به باغان می آید و نقاش آن نقاشی ها را ملاقات می کند. [ ۳]
در داستان نقشبندان راوی و زنش، شیرین، به همراه بچه هایشان به اروپا مهاجرت می کنند. راوی زنش را طلاق می دهد و به ایران برمی گردد و شیرین و بچه ها در اروپا می مانند. بچه ها بزرگ می شوند، فارسی را فراموش می کنند و اروپایی می شوند. شیرین تنها می ماند. داستان نقشبندان قطعاتی از خاطرات این خانواده در اروپا و ایران است.

wiki: دست تاریک دست روشن