دست بیرون کردن ؛ کنایه از جدال و قتال کردن. ( آنندراج ) :
بیا تا بهم دست بیرون کنیم
زره در خوی و تیغ در خون کنیم.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
- || کنایه از دست بریدن و دست قطع کردن و قلم کردن. ( آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
با چنین دست مرا دست برون کن پس ازین
گر قناعت نکند دست کسی پیش نیاز.
انوری ( از آنندراج ) .
- || دست پیش آوردن به کدیه و گدائی :
مجرد به معنی نه عارف به دلق
که بیرون کند دست حاجت به خلق.
سعدی.
- || دست برآوردن :
دست بیرون کند ز دست روی
ور نگاهیت کرد مست روی.
اوحدی.
- || گذاردن که با او بیعت کنند.
بیا تا بهم دست بیرون کنیم
زره در خوی و تیغ در خون کنیم.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
- || کنایه از دست بریدن و دست قطع کردن و قلم کردن. ( آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
با چنین دست مرا دست برون کن پس ازین
گر قناعت نکند دست کسی پیش نیاز.
انوری ( از آنندراج ) .
- || دست پیش آوردن به کدیه و گدائی :
مجرد به معنی نه عارف به دلق
که بیرون کند دست حاجت به خلق.
سعدی.
- || دست برآوردن :
دست بیرون کند ز دست روی
ور نگاهیت کرد مست روی.
اوحدی.
- || گذاردن که با او بیعت کنند.
دست بیرون کردن ؛ کنایه از جدال و قتال کردن. ( آنندراج ) :
بیا تا بهم دست بیرون کنیم
زره در خوی و تیغ در خون کنیم.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
بیا تا بهم دست بیرون کنیم
زره در خوی و تیغ در خون کنیم.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .