دست به کاری زدن
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
دست به کاری زدن ؛ دست زدن. رجوع به این ترکیب ذیل دست زدن شود
اقدام
راندن گرفتن ؛ شروع بانجام کردن. آغاز بکار کردن : امیر علی قریب. . . در پیش کار ایستاده ، کارهای دولتی را راندن گرفت. ( تاریخ بیهقی ) .
پای در راه چیزی گذاشتن
پای در نهادن در کاری= بدان کار دست زدن، شروع کردن .
( ( چند گویی که وصف خواجه بگوی
پای در نه به وصف و دست بشود ) ) ( حدیقه، ۶۲۸ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
( ( چند گویی که وصف خواجه بگوی
پای در نه به وصف و دست بشود ) ) ( حدیقه، ۶۲۸ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
پای نهادن در کاری ؛ بدان کار دست زدن. شروع کردن به آن
بادم شیربازی کردن
اقدام. . . .
اقدام کردن