دست به هم دادن ؛ بهم پیوستن. متفق شدن. همراهی کردن ، غالباً در ناملایمات استعمال کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . اتحاد کردن. متحد شدن :
زلف او فتنه و خط آفت و خال است بلا
آه از آنروز که این هر سه دهد دست بهم.
صائب.
زلف او فتنه و خط آفت و خال است بلا
آه از آنروز که این هر سه دهد دست بهم.
صائب.