دست به دست دادن

پیشنهاد کاربران

- دست به دست [ حریف ] دادن ؛ در شروع کشتی دست یکدیگر گرفتن چنانکه مرسوم است. و دست با حریف فروکوفتن. این صورت در هنگام کشتی گرفتن پدید می آید یعنی آماده هم آوردی و برابری با او شدن. ( آنندراج ) . و رجوع به دست [ با کسی ] فروکوفتن در همین ترکیبات شود.
دست به دست دادن ؛ به یکدیگر دست دادن.
- || کنایه از عهد و پیمان بستن و هم حلف شدن در کاری و بیعت کردن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . متحد شدن. معاضدت. مظاهرت. تأیید. با یکدیگر یاری کردن. با یکدیگر همدستی و معاضدت و مساعدت کردن. مدد کردن با یکدیگر. بایکدیگر مساعدت و یاری کردن در کاری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . برای پیشرفت کاری مدد و یاری کردن با یکدیگر.
...
[مشاهده متن کامل]

- || دست به دست دادن عروس و داماد؛ در شب عروسی با رسومی معهود دست عروس را بدست داماد نهادن. رسم معمول شناساندن عروس و داماد به یکدیگر. دست عروس را بار نخستین به دست داماد نهادن به شب زفاف با رسوم معموله آن. دست عروس را به دست داماد نهادن در شب زفاف. عروس را به داماد با مراسم خاص آن سپردن. ( یادداشت دهخدا ) . رساندن داماد و عروس را در شب زفاف به یکدیگر. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . دست دختر را به دست داماد دادن :
پس آنگه دست ایشان را بهم داد
بسی کرد آفرین بر هردوان یاد.
( ویس و رامین )

دست به دست دادن ؛ به یکدیگر دست دادن.
- || کنایه از عهد و پیمان بستن و هم حلف شدن در کاری و بیعت کردن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . متحد شدن. معاضدت. مظاهرت. تأیید. با یکدیگر یاری کردن. با یکدیگر همدستی و معاضدت و مساعدت کردن. مدد کردن با یکدیگر. بایکدیگر مساعدت و یاری کردن در کاری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . برای پیشرفت کاری مدد و یاری کردن با یکدیگر.
...
[مشاهده متن کامل]

چیزی را در صف از این دست یکی به دست دیگری دادن و از جایی به جای دیگر رساندن.
- دست به دست کنید برسه به دست سخنران.
- دیس پلو را دست به دست کردند تا اخر سفره.
آجرها را یکی یکی دست به دست کردیم تا انور حیاط.
دست به دست دادن: [عامیانه، کنایه ] دست عروس را در دست داماد گذاشتن.

بپرس