دست برداشتن از کسی یا چیزی ؛ رها کردن امری یا کسی را. دست کشیدن از کسی یا از چیزی. او را به حال خود رها کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . کنایه از گذاشتن و تصدیع ندادن است. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) :
سر من دار که چشم از همگان بردوزم
دست من گیر که دست از دو جهان بردارم.
سعدی.
سر من دار که چشم از همگان بردوزم
دست من گیر که دست از دو جهان بردارم.
سعدی.