ما که به خود دست برافشانده ایم
بر سر خاکی چه فرومانده ایم.
نظامی.
و رجوع به دست افشاندن و دست برفشاندن شود. || رقص کردن. دست افشاندن : مه که به شب دست برافشانده بود
آن شب تا روز فرومانده بود.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 66 ).
اگر دستم دهد روزی که انصاف ازتو بستانم قضای عهد ماضی راشبی دستی برافشانم.
سعدی.
دست برافشان و ز دستان مترس نوح بدست آر و ز طوفان مترس.
خواجو ( روضة الانوار ص 32 ).