دست برافشاندن

لغت نامه دهخدا

دست برافشاندن. [ دَ ب َاَ دَ ] ( مص مرکب ) دست برفشاندن. دست افشاندن. کنایه از جدا شدن و ترک گفتن. ( از آنندراج ) :
ما که به خود دست برافشانده ایم
بر سر خاکی چه فرومانده ایم.
نظامی.
و رجوع به دست افشاندن و دست برفشاندن شود. || رقص کردن. دست افشاندن :
مه که به شب دست برافشانده بود
آن شب تا روز فرومانده بود.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 66 ).
اگر دستم دهد روزی که انصاف ازتو بستانم
قضای عهد ماضی راشبی دستی برافشانم.
سعدی.
دست برافشان و ز دستان مترس
نوح بدست آر و ز طوفان مترس.
خواجو ( روضة الانوار ص 32 ).

فرهنگ فارسی

دست برفشاندن دست افشاندن یا رقص کردن دست افشاندن .

پیشنهاد کاربران

بپرس