دست بر گلو اوردن

پیشنهاد کاربران

دست بر گلو آوردن ؛ کنایه از گلو افشردن. ( آنندراج ) :
سلیم قطره آبی نمی توان خوردن
چه دست بود که غم بر گلوی ما آورد.
سلیم ( از آنندراج ) .

بپرس