دست بر هم زدن

پیشنهاد کاربران

دست بر هم زدن ؛ دست زدن. تصفیق. تصدیة. ( دهار ) . تصفیح. تصفیق. صفق. ( تاج المصادر بیهقی ) : سَطع؛ دست برهم زدن تا آواز برآید. ( منتهی الارب ) . و رجوع به دست زدن شود.
- || اظهار پشیمانی و افسوس کردن :
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف.
سعدی.

بپرس