دست [ فلان ] بر سر من ؛ آنچه او را نصیب شد مرا هم نصیب باشد. ( آنندراج ) :
ظهوری میروی از سختی رشک
مکن پا سست دستت بر سر من.
نورالدین ظهوری ( آنندراج ) .
ظهوری بر سر کوی محبت
ز پا افتاد دستت بر سر من.
... [مشاهده متن کامل]
ظهوری ( از آنندراج ) .
آشنائی یکسر مو نیست با این کافرم
محرمی از زلف او ای شانه دستت بر سرم.
غیاث منصور فکرت ( از آنندراج ) .
ظهوری میروی از سختی رشک
مکن پا سست دستت بر سر من.
نورالدین ظهوری ( آنندراج ) .
ظهوری بر سر کوی محبت
ز پا افتاد دستت بر سر من.
... [مشاهده متن کامل]
ظهوری ( از آنندراج ) .
آشنائی یکسر مو نیست با این کافرم
محرمی از زلف او ای شانه دستت بر سرم.
غیاث منصور فکرت ( از آنندراج ) .