دست بر سر شدن ؛ تسلیم کردن. ( ناظم الاطباء ) .
- || سجده کردن و تعظیم نمودن. ( ناظم الاطباء ) :
بفرمان به پیش سکندر شدند
دوتا گشته و دست بر سر شدند.
فردوسی.
- || مطیع و منقاد شدن. ( ناظم الاطباء ) .
- || سجده کردن و تعظیم نمودن. ( ناظم الاطباء ) :
بفرمان به پیش سکندر شدند
دوتا گشته و دست بر سر شدند.
فردوسی.
- || مطیع و منقاد شدن. ( ناظم الاطباء ) .