دست بر سر زدن

پیشنهاد کاربران

دست بر سر زدن ؛ اکثر در وقت فقدان مطلوب باشد. کوفتن دست بر سر به نشانه اندوهی و غمی و اسفی. سیلی به سر زدن در هنگام حسرت و افسوس. ( آنندراج ) . دست به سر نشستن. دست بر سر نشستن. دست به سر داشتن. دست به سر گرفتن :
مجنون ز رحیل مادر خویش
زد دست دریغ بر سر خویش.
نظامی.
در فکر فرو رفتن ، اندیشناک شدن
مگس پیشِ شوریده دل پر نزد
که او چون مگس دست بر سر نزد
دست بر سر زدن:دست بر سر زدن و کندن گوشت بازو از رفتارها و نشانه های سوگ بوده است. یکی از آیین های سوگ ، نزد سکایان که دیرین شناسان بدان پی برده اند ، کندن گوشت بازوست. در شاهنامه چندین بار از این آیین و رفتار سوگوارانه سخن رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

.
( ( فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت ِ بازو کنان . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )

بپرس