دست بررگ کسی نهادن ؛ به چاپلوسی کسی را مطیع اراده و خواهش خود کردن : باد تخت و ملک در سر برادر ما شده بود. . . و نیز کسانی که دست بر رگ وی نهاده بودند و دست یافته نخواستند که کار ملک به دست مستحق افتد. ( تاریخ بیهقی ) . یک چند میدان خالی یافتند و دست بر رگ وزیری عاجز نهادند. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
ما را که دست بر رگ صد دل نهاده ایم
دل بسته ای به زلف و رگ جان گشاده ای.
مجیر بیلقانی.
... [مشاهده متن کامل]
ما را که دست بر رگ صد دل نهاده ایم
دل بسته ای به زلف و رگ جان گشاده ای.
مجیر بیلقانی.