دست اندازان. [ دَ اَ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دست انداختن. در حال تکان دادن دست : تذأذؤ، تذریع، خزف ، ذأذاء، ذأذاءة، مُطَیطاء، مُطَیطی ̍؛ دست اندازان رفتن. ( از منتهی الارب ). || خرامان و به ناز روان و نازکنان و رقص کنان. ( لطایف ) : گرچه ما زین ناامیدی در گویم چون صلا زد دست اندازان رویم.
مولوی.
و رجوع به دست انداز شود.
فرهنگ فارسی
در حال دست انداختن در حال تکان دادن دست دست اندازان رفتن .