مقدری است نه چونانکه قدرتش دوم است
مؤثری است نه از چیز و نه به دست افزار.
ناصرخسرو.
آلتهای حرف و دست افزارهای صناع او پدید آورد. ( فارسنامه ابن البلخی ).گرچه خاقانی اهل حضرت نیست
یاد دربانش هست دست افزار.
خاقانی.
اکنون بیا تا ببینیم که چه چیز پیش نهاده است و ترا کرا می کند که چندین دست افزار را در آن ببازی. ( کتاب المعارف ). متقاضیان گرسنگی و تشنگی را بفرستند که خلل پدید آمده است تا حواس در کار آید و دست افزار در کار آرد. ( کتاب المعارف ).نیست بافنده کس به دست افزار
نه به ماکونورد و پاافشار.
شیخ آذری.
حاصل از دست گردد این پرگارغیر دست است جمله دست افزار.
آذری.
گر نفس می خواست بهرش می تراشیدم اثردر هنرمندیست آه و ناله دست افزار ما.
ظهوری ( از آنندراج ).
شش جهت چاک پس و پیشت و جیب و دامن و آستین هر دو که آن است تو را دست افزار.
( دیوان نظام قاری ص 11 ).
- دست افزار زفت ؛ شارحان مثنوی این ترکیب را کنایه میدانند از توبه و اعمال نیکی که نتیجه توبه است. ( از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : انبیا گویند روز چاره رفت
چاره آنجا بود و دست افزار زفت.
مولوی.
|| به کنایه ، شرم مرد. آلت مردی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : آن خداوند چو بر پای کند دست افزار.
سوزنی.