دست از کسی داشتن

پیشنهاد کاربران

دست از کسی داشتن ؛ رها کردن او را : شبی در بیابان مکه از بیخوابی پای رفتنم نماید سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار. ( گلستان ) .
دست از کسی داشتن: رها کردن وی.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۳۰ ) .

بپرس