دسار

لغت نامه دهخدا

دسار. [ دِ ] ( ع اِ )میخ آهن. ( منتهی الارب ). میخ آهنین. ( دهار ). میخ. و گویند آن میخی آهنین است که دو سر تیز دارد و دو تخته را بوسیله فروکردن دو سر آن به یکدیگر متصل سازند. ( از اقرب الموارد ) : رفعها بغیر عمد یدعمها و لا دسار ینتظمها. ( علی ( ع )، از اقرب الموارد ).
علم ناموزی و لشکر سازی از غوغا همی
چون چنینی بی فسار و بادسار ای ناصبی.
ناصرخسرو.
|| ریشه از لیف خرما یا رسن از آن که بدان تخته های کشتی را استوار کنند. ( منتهی الارب ). لیف که تخته کشتی بدو استوار کنند. ( دهار ). ریسمان از جنس لیف که تخته های کشتی را بدان بندند. ( از اقرب الموارد ). ج ، دسر [ دُ / دُس ُ ].( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

دسار. [ دَس ْ سا ] ( اِ ) لغتی است در دستار به لهجه شوشتری. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). و رجوع به دستار شود.
- دساربندان ؛ لغتی است در دستاربندان به لهجه شوشتر. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). رجوع به دستاربندان در ردیف خود شود.
- دسارخوان ؛ لغتی است در دستارخوان به لهجه شوشتر. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). رجوع به دستارخوان در ردیف خود شود.

فرهنگ فارسی

لغتی است در دستار در لهجه شوشتری

پیشنهاد کاربران

دِسار به معنای میخ آهنین است که جمع آن می شود دُسُر به معنای میخ ها.
وَحَمَلْنَاهُ عَلَی ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ. ( ١٣، قمر )
ﻭ او ( ﻧﻮﺡ ) ﺭﺍ ﺑﺮ ( ﻛﺸﺘﻲ ﺍﻱ ﻛﻪ ) ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻴﺦ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ، ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻳﻢ.
...
[مشاهده متن کامل]

البته دِثار هم به لباس رو اطلاق می شود؛ بخلاف شِعار به کسرِ شین که به لباس زیر که چسبیده و مماسّ با بدن است گفته می شود.
اما برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت در این مورد می توان گفت مشتری به گارسون میگه آقا چکار می کنید، دُسُر توی دِسِرم بود، و حال نوبت این است که در مورد آن تصویرسازی کنید و تمام وقایع را از حالت تعجب گرفته تا میخ های داخل دسر و این که میخی از دهان مشتری خارج می شود را باید در ذهنتان مشاهده کنید که این موارد گفته شده برمبنای تکنیک های یادگیری گفته شده است که می تواند ماندگاری را در ذهن بیشتر کند.

بپرس