دزندیس. [ دِ زَ ] ( ص ) برابر. مثل. شبیه. یکسان. || هویدا. آشکار. ظاهر. ( ناظم الاطباء ). دزندیس. [ دِ زَ ] ( ق ) همانا. ظاهراً. گویا. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) : اگرچه در وفا بی شبهی و دیس نمی دانی تو قدر من دزندیس.
رودکی.
دزاندیس. و رجوع به دزاندیس شود. || اولاً. در اول. || فی الفور. فوراً در حال. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
همانا گویا : اگر چه در وفا بی شبهی و دیس نمیدانی تو قدر من دزندیس . ( رودکی . نفیسی ج ۳ ص ۱۱۱٠ ) برابر مثل شبیه یکسان
فرهنگ عمید
۱. برابر و یکسان. ۲. شبیه. ۳. آشکار، هویدا. ۴. (قید ) درحال. ۵. (قید ) همانا، گویا: اگرچه در وفا بی شبهی و دیس / نمی دانی تو قدر من دزندیس (رودکی: لغت نامه: دزندیس ).