دزمار

لغت نامه دهخدا

دزمار. [ دُ / دِ زْ زَ ] ( اِخ ) نام جایی است به آذربایگان که کان سرب و لاجورد در آنجا بوده و لاجورد را بدو نسبت داده لاجورد دزماری می گفتند. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). دژ استواری واقع در نواحی آذربایجان در نزدیکی تبریز. ( از معجم البلدان ). ولایتی است در شمال تبریز کمابیش پنجاه پاره دیه بود و دوزال و کوردشت و قولان و هرار و خور واثق از معظمات آن. هوایش معتدل است به گرمی مایل و آبش از آن جبال برمیخیزد و فضلابش در ارس میریزد. حاصلش غله و پنبه و میوه به همه انواع می باشد و پیشتر از همه جا رسد و نوباوه تبریز از آنجا باشد. حقوق دیوانیش چهل هزار و هشت صد دینار است. ( نزهةالقلوب مستوفی مقاله 3 ص 88 ).

فرهنگ فارسی

قلعه ایست استوار از نواحی آذربایجان نزدیک تبریز که معدن سرب در آنجاست و معدن نوعی لاجورد هم متصل بدانست و آنرا لاجورد دزماری گویند.
نام جایی است به آذربایگان که کان سرب و لاجورد در آنجا بوده و لاجورد را بدو نسبت داده لاجورد زماری می گفتند .

گویش مازنی

/dezmaar/ آشپز

پیشنهاد کاربران

دزمار ( دوز مار ) دوز= راست. درست مار= هامار. هموار. . . دوز مار. زمین های هموار و صاف

بپرس