دزدی کردن. [ دُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دزدیدن. در پنهانی بردن. بزور گرفتن مال کسی را. ( ناظم الاطباء ). اِستلال. تلصّص. ( دهار ). توسّل. ( منتهی الارب ). خِرابة. ( تاج المصادر بیهقی ). سَرَق. سَرِق. سَرَقَة. سَرِقَة. ( دهار ) ( از منتهی الارب ) : عامل ظالم به سنان قلم دزدی بی تیر و کمان می کند.
سعدی.
حاکم دست ازو بداشت و ملامت کردن گرفت که جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الا از خانه چنین یاری. ( گلستان سعدی ). تَسَرﱡق ؛ اندک اندک دزدی کردن. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( دزدید دزدد خواهد دزدید بدزد دزدنده دزدیده ) گرفتن و بردن مال و پول کسی به زور یا بمکر و فریب سرقت کردن . در پنهانی بردن بزور گرفتن مال کسی را سرقه .