دزدسالاری
فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
در سیاست اصطلاح دُزدسالاری یا کلپتوکراسی به دولتی اشاره دارد که عامه مردم را فدای افزایش ثروت و قدرت سیاسی شخصی طبقه حاکم می کند. دزدسالاری معمولاً با اختلاس در بودجه های دولتی همراه است.
این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه نیافتهٔ دارای رژیمهای دیکتاتوری، سرزمین هایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آنها دولتی است دیده می شود. دزدسالاری بیشتر در کشورهای جهان سوم رخ می دهد؛ کشورهایی که اقتصادشان بیشتر برپایه استخراج منابع و اقتصاد رانتی می چرخد.
... [مشاهده متن کامل]
جرج بوش، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده در سال ۲۰۰۶ تلاش کرد تا مبارزه با فساد دولتی را به عنوان یک مسئله اولویت دار در دستور کار سی و دومین نشست گروه هشت در سن پترزبورگ روسیه قرار دهد، و کمی بعد، ایالات متحده «راهبرد ملی بین المللی ساختن اقدامات بر ضد دزدسالاری» را اعلام نمود.
نخبگانِ دزد سالار در تمامی دوران ها که زندگی راحت تری از مردم عادی دارند، برای جلب حمایت همگانی به آمیزه ای از چهار راه حل ذیل دست زده اند:
۱. خلع سلاح مردم و تسلیح نخبگان دزدسالار. این امر در این روزها که سلاح های پیشرفته تنها در کارخانه های صنعتی ساخته می شود بسیار راحت تر از دوران پیشین که چماق و نیزه به راحتی در خانه ها ساخته میشد توسط نخبگان دزدسالار، به انحصار درمی آید.
۲. خشنود ساختن توده ها با بازتوزیع بخش بیشتری از خراج دریافت شده به شیوه هایی عامه پسند. این اصل به همان اندازه برای دزدسالاران گذشته معتبر بود ( مثلاً خان های هاوایی ) که امروزه برای حکومت های دزد سالار معتبر است.
۳. انحصار قدرت برای افزایش احساس خشنودی از طریق حفظ نظم عمومی و مهار خشونت ( ایجاد امنیت نسبی ) .
۴. راه باقی مانده برای دزد سالاران در جهت جلب حمایت مردم این است که ایدوئولوژی یا مذهبی را بسازند در توجیه دزدسالاری. در گذشته گروه ها و قبایل باورهایی ماوراء طبیعی همچون مذاهب تثبیت شده ی مدرن داشتند. اما باورهای ماوراء طبیعی گروه ها و قبایل در خدمت توجیه هیچ اقتدار مرکزی یا انتقال قدرت یا ایجاد آرامش میان افراد ناخویشاوند نبود. هنگامی که باور های ماوراء طبیعی چنین کارکردهایی یافت و نهادینه شد ، به چیزی بدل گشت که ما بر آن نام دین می نهیم. نمونه ای از این مورد در گذشته خان های هاوایی هستند از این لحاظ که بر الوهیت، تبار الهی یا دست کم ارتباط مستقیم با خدایان تأکید می کردند، و ادعا می کردند که با شفاعت شان نزد خدایان و اجرای مناسک آیینی ضروری برای بارش باران، برداشت خوب محصول، و موفقیت در ماهی گیری به مردم خود خدمت می کنند. دزدسالاری ها به طور مشخص دارای ایدوئولوژی، یعنی طلیعه ی مذهبِ نهادینه شده یی، بودند که اقتدار خان یا پادشاه و حاکم را تقویت می کرد. خان یا مناصبِ رهبرِ سیاسی و کاهن را در وجود یک شخصِ واحد ترکیب می کرد، یا از گروه های جداگانه دزدسالار ها ( یعنی کاهنان ) حمایت می کرد که کارکردشان توجیه ایدئولوژیک خان ها بود. به همین دلیل است که دزدسالارها بخش بیشتر خراج گردآوری شده را به ساختِ معابد و دیگر بناهای مذهبی و عمومی اختصاص می دهند که همچون مراکز دین رسمی و نشانه های مشهود قدرتِ حاکم عمل می کنند. دین رسمی علاوه بر توجیه انتقال ثروت به دزدسالارها، دو سود دیگر برای جوامع متمرکز داشت. یکم، ایدئولوژی یا دین مشترک، بعد از افزایش جمعیت یکجانشین ها و ایجاد شهر ها با ایجاد پیوندی که متکی بر خویشاوندی نبود ( برخلاف زندگی گروهی و قبیله ای انسان های ماقبل تاریخ ) به حل این مسئله کمک می کرد که چگونه افراد غیر خویشاوند باید بدونه آسیب رساندن به یکدیگر درکنار هم زندگی کنند. دوم، به مردم انگیزه یی غیر از پیروی از غریزه ی صیانت نفس می دهد تا زندگی خود را برای دیگران فدا کنند. کل جامعه به بهای مرگ اعضای اندکی از خود که به عنوان سرباز در نبرد کشته می شوند، در امر تسخیر جوامع دیگر یا مقاومت در برابر حملاتْ، کارآمدتر می شود.
این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه نیافتهٔ دارای رژیمهای دیکتاتوری، سرزمین هایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آنها دولتی است دیده می شود. دزدسالاری بیشتر در کشورهای جهان سوم رخ می دهد؛ کشورهایی که اقتصادشان بیشتر برپایه استخراج منابع و اقتصاد رانتی می چرخد.
... [مشاهده متن کامل]
جرج بوش، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده در سال ۲۰۰۶ تلاش کرد تا مبارزه با فساد دولتی را به عنوان یک مسئله اولویت دار در دستور کار سی و دومین نشست گروه هشت در سن پترزبورگ روسیه قرار دهد، و کمی بعد، ایالات متحده «راهبرد ملی بین المللی ساختن اقدامات بر ضد دزدسالاری» را اعلام نمود.
نخبگانِ دزد سالار در تمامی دوران ها که زندگی راحت تری از مردم عادی دارند، برای جلب حمایت همگانی به آمیزه ای از چهار راه حل ذیل دست زده اند:
۱. خلع سلاح مردم و تسلیح نخبگان دزدسالار. این امر در این روزها که سلاح های پیشرفته تنها در کارخانه های صنعتی ساخته می شود بسیار راحت تر از دوران پیشین که چماق و نیزه به راحتی در خانه ها ساخته میشد توسط نخبگان دزدسالار، به انحصار درمی آید.
۲. خشنود ساختن توده ها با بازتوزیع بخش بیشتری از خراج دریافت شده به شیوه هایی عامه پسند. این اصل به همان اندازه برای دزدسالاران گذشته معتبر بود ( مثلاً خان های هاوایی ) که امروزه برای حکومت های دزد سالار معتبر است.
۳. انحصار قدرت برای افزایش احساس خشنودی از طریق حفظ نظم عمومی و مهار خشونت ( ایجاد امنیت نسبی ) .
۴. راه باقی مانده برای دزد سالاران در جهت جلب حمایت مردم این است که ایدوئولوژی یا مذهبی را بسازند در توجیه دزدسالاری. در گذشته گروه ها و قبایل باورهایی ماوراء طبیعی همچون مذاهب تثبیت شده ی مدرن داشتند. اما باورهای ماوراء طبیعی گروه ها و قبایل در خدمت توجیه هیچ اقتدار مرکزی یا انتقال قدرت یا ایجاد آرامش میان افراد ناخویشاوند نبود. هنگامی که باور های ماوراء طبیعی چنین کارکردهایی یافت و نهادینه شد ، به چیزی بدل گشت که ما بر آن نام دین می نهیم. نمونه ای از این مورد در گذشته خان های هاوایی هستند از این لحاظ که بر الوهیت، تبار الهی یا دست کم ارتباط مستقیم با خدایان تأکید می کردند، و ادعا می کردند که با شفاعت شان نزد خدایان و اجرای مناسک آیینی ضروری برای بارش باران، برداشت خوب محصول، و موفقیت در ماهی گیری به مردم خود خدمت می کنند. دزدسالاری ها به طور مشخص دارای ایدوئولوژی، یعنی طلیعه ی مذهبِ نهادینه شده یی، بودند که اقتدار خان یا پادشاه و حاکم را تقویت می کرد. خان یا مناصبِ رهبرِ سیاسی و کاهن را در وجود یک شخصِ واحد ترکیب می کرد، یا از گروه های جداگانه دزدسالار ها ( یعنی کاهنان ) حمایت می کرد که کارکردشان توجیه ایدئولوژیک خان ها بود. به همین دلیل است که دزدسالارها بخش بیشتر خراج گردآوری شده را به ساختِ معابد و دیگر بناهای مذهبی و عمومی اختصاص می دهند که همچون مراکز دین رسمی و نشانه های مشهود قدرتِ حاکم عمل می کنند. دین رسمی علاوه بر توجیه انتقال ثروت به دزدسالارها، دو سود دیگر برای جوامع متمرکز داشت. یکم، ایدئولوژی یا دین مشترک، بعد از افزایش جمعیت یکجانشین ها و ایجاد شهر ها با ایجاد پیوندی که متکی بر خویشاوندی نبود ( برخلاف زندگی گروهی و قبیله ای انسان های ماقبل تاریخ ) به حل این مسئله کمک می کرد که چگونه افراد غیر خویشاوند باید بدونه آسیب رساندن به یکدیگر درکنار هم زندگی کنند. دوم، به مردم انگیزه یی غیر از پیروی از غریزه ی صیانت نفس می دهد تا زندگی خود را برای دیگران فدا کنند. کل جامعه به بهای مرگ اعضای اندکی از خود که به عنوان سرباز در نبرد کشته می شوند، در امر تسخیر جوامع دیگر یا مقاومت در برابر حملاتْ، کارآمدتر می شود.