دزدافشار. [ دُ اَ ] ( ص مرکب ) شخصی را گویند که معاون و یاری دهنده و شریک دزد باشد. ( برهان ). کسی که در ظاهر خویشتن را صاحب اختیار وانماید و در باطن شریک و محرم راز دزد باشد. ( آنندراج ). کسی را گویند که معین و شریک دزد باشد و راز دزد ازو پوشیده نماند. ( انجمن آرا ). معاون و یاری دهنده دزد و شریک دزد. ( ناظم الاطباء ). همدست دزد. ( از مهذب الاسماء ). ملص. ( دهار ). دزدافشره. شریک دزد و رفیق قافله : به دزدافشار نفس اماره سریکی کرده اند تا او راهها و نشانها را می نماید. ( معارف بهاء ولدص 161 ). دلم دزد و نظرآن دزد را دزد عجب آن دزد و دزدافشار چون است.
مولوی ( از آنندراج ).
و رجوع به دزدافشره شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) معاون سارق شریک دزد . شخصی را گویند که معاون و یاری دهنده و شریک دزد باشد . همدست دزد .
فرهنگ معین
( ~. اَ ) (ص مر. ) شریک دزد.
فرهنگ عمید
کسی که شریک و مددکار دزد باشد، آن که دزد را بشناسد و از مالی که او می دزدد سهمی برای خود بگیرد، شریک دزد: دلم دزد نظر، او دزد این دزد / عجب آن دزد دزد افشار چون است (مولوی۲: ۱۶۰ ).